تاریخ انتشار : پنجشنبه 11 دی 1348 - 3:30
کد خبر : 131172

داستان زندگی پزشکی که همه کودکان ایران مدیون او هستند

داستان زندگی پزشکی که همه کودکان ایران مدیون او هستند
شادروان دکتر قریب ۵۰ سال پیش به دلیل عوارض سرطان مثانه در یک بهمن ۱۳۵۳ درگذشت، اما خدماتش به پزشکی کودکان تا همین امروز هم شامل حال خانواده‌های ایرانی می‌شود. چهره‌ای که به لطف سریال کیانوش عیاری دیگر غریبه نیست.

جارستان: محمد قریب در سال ۱۲۸۸ در روستای گرکان از توابع آشتیان در استان مرکزی چشم به جهان گشود. از همان اوان کودکی روحیه‌ای جست‌وجوگر و کنجکاو داشت تا جایی که گاه به دلیل کنجکاوی‌اش به دردسر می‌افتاد. او با دقت و شگفتی به دنیای پیرامونش می‌نگریست و هم در ظرایف طبیعت دقیق می‌شد و هم در نحوه رفتار آدم‌ها با یکدیگر. اگر حمایت‌ها و آینده‌نگری پدرش، حاج میرزا علی‌اصغر قریب، نبود کنجکاوی‌های محمد در روزگاری که بچه‌ها مثل امروز در دنیای آدم‌بزرگ‌ها جدی گرفته نمی‌شدند، می‌توانست برایش گران تمام شود. میرزا علی‌اصغر قریب دوست داشت فرزندش مدارج عالی تحصیلی را طی کند و سری بین سرها درآورد. قضای روزگار با همت بلند محمد موافق افتاد و در برهه‌ای که جامعه ایرانی در حال از سر گذراندن اتفاقات مهمی در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بود، محمد توانست به رؤیای کودکی‌اش که طبیب شدن بود جامه عمل بپوشاند.

 

تحصیلات ابتدایی‌اش را در دبستان سیروس تمام کرد و دوران متوسطه را در دارالفنون گذراند. سال ۱۳۰۶ عضو اولین گروه دانشجویان ایرانی بود که برای تحصیل به فرانسه اعزام شدند. یار غارش، مهدی بازرگان که بعدها در صحنه سیاسی ایران به نامی شناخته‌شده بدل شد، در این سفر همراه بود. وجه مشترک او و بازرگان را می‌توان پایبندی به اخلاق، تعهد در خدمت به مردم و تلاش برای تعالی ایران دانست. همین ویژگی‌ها بود که این دو را سال‌ها به‌عنوان دوست و همکار دانشگاهی شانه‌به‌شانه هم نگه داشت. قریب تحصیلاتش را با موفقیت در فرانسه به پایان برد و به ایران بازگشت تا به هم‌وطنانش خدمت کند.

اینکه می‌دانست در بازگشت به ایران باید مواهب و امکانات زندگی در غرب را بدرود گوید، اما مسلک و آرزوهایی که برای سرزمین مادری‌اش در دل داشت، او را در راهی که در پیش گرفته بود مردد نکرد؛ حتی بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ که به همراه بازرگان و یدالله سحابی و ۷ استاد دیگری بیانیه‌ای در این باره امضا کرد و به حکم شاه از دانشگاه اخراج شد، تزلزلی در آرا و اندیشه‌های فردی و اجتماعی‌اش پدید نیامد.

 

شاید خیلی از بچه‌های دهه ۱۳۶۰ از پدران و مادرانشان وصف پزشکانی حاذق را شنیده باشند که با روی گشاده و محبت بی‌شائبه و تجربه فراوان، با کمی پرس‌وجو از خوردوخوراک بچه یا نشانه‌های دیگری که به وقت ناخوشی عارض می‌شود، آنها را از دردی ممتد نجات داده‌اند. اغلب این پزشکان شاگردان دکتر محمد قریب بودند که در تمام سال‌های کار و تدریس در دانشگاه همواره می‌کوشید به شاگردانش اخلاق پزشکی را هم بیاموزد. شیوه طبابت دکتر قریب الگویی متعالی از اخلاق‌گرایی و تعهد و تخصص بود.

 

برای قریب و آن دسته از شاگردانش که مرام و شیوه استادشان را در طبابت الگو قرار دادند، بیمار وسیله‌ای برای امرارمعاش و کسب درآمد فراوان و راهی برای ساختن یک زندگی مرفه نبود. قریب با شیوه زیستش به شاگردانش آموخته بود که آدم‌های بیمار، مخصوصا اگر از طبقه پایین اجتماع باشند، نیاز به کمک و دستگیری دارند. در چشم او و شاگردان راستینش خدمات پزشکی و سلامت فقط به کسانی تعلق نمی‌گرفت که صدای جیرینگ‌جیرینگ پول در جیب‌هایشان گوش‌ها را تیز می‌کرد. دکتر محمد قریب و گروهی از شاگردانش کمک به انسان‌های بیمار و درمانده را وظیفه‌ای اخلاقی و انسانی می‌دانستند که تحت هیچ شرایطی ملغی نمی‌شود و پزشک را در برابر درد روحی و امراض فیزیکی بیمارش مسئول می‌داند.

 

۵۰ سال بعد از فوت محمد قریب جای خالی نگرش او به طبابت در جامعه پزشکی ما بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود. پزشکی کالایی‌شده امروزی که قبل از درد بیمار از تمکن و توانایی او برای پرداخت هزینه‌های درمان شرح‌حال می‌گیرد، باید تا همیشه شرمنده روی دکتر قریب‌ها باشد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.